کیمیای محبت

درین دو هفته که چون گل درین گلستانی گشاده روی تر از راز می فروشان باش

کیمیای محبت

درین دو هفته که چون گل درین گلستانی گشاده روی تر از راز می فروشان باش

باده

چه مستی است ندانم که رو به ما آورد

که بود ساقی و این باده از کجا آورد

نظرات 89 + ارسال نظر
محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 17:05

بود بقدر هنر داغهای محرومی
فریب شهرت بی حاصل هنر نخوری

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 17:03

ز سیر کوه چو ابر بهاری بی خبر است
سبکسری که جهان را مقیم میداند

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 17:01

چون به سرمنزل مقصود رسی کز غفلت
خبر خانه خود از دگری میگیری

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 17:00

چنان از مشرب من کفر و دین یکرنگ شد با هم
که از تسبیح بوی صندل بتخانه می آید

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 16:59

میتوانی دوزخ خود را بهشتی ساختن
کوثر نقدی ز چشم اشکبارت داده اند

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 16:58

بود مصاف تو ای چرخ با شکسته دلان
همیشه شیر تو آهوی لنگ می گیرد

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 16:55

اگر افتاده ای را همچو مور از خاک برداری
به کیش من بهشت از طاعت روی زمین کردن

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 16:54

مخور بردل مرا, کز زخم دندان پشیمانی
به اندک روزگاری بخیه ات بر روی کار افتد

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 16:53

به کوه قاف دارم از توکل پشت چون عنقا
ندارد هیچ رهرو بر کمر زادی که من دارم

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 16:51

مرو ز راه به امید توشه دیگران
که چون پیاده حج خرج راه خواهی شد

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 16:50

با خیال یار در یک پیرهن خوابیده ام
سر ز بالین بر ندارد هر که بیدارم کند

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:59

با هوسناکان بیک پیمانه می نتوان کشید
سعی کن صائب شهید تیغ استغنا شوی

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:57

ای زلف یار اینقدر از ما کناره چیست
ما دل شکسته ایم و تو هم دل شکسته ای

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:56

سیل از کشور ویرانه تهیدست رود
باده با مردم غافل چه تواند کردن

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:55

جنون من شد از زخم زبان ناصحان افزون
نه آن دریای پرشورم که بتوان کرد خس پوشم

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:53

تفاوت است میان شنیدن من و تو
تو بستن در و من فتح باب میشنوم

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:48

غم گرد دل مردم آزاد نگردد
پیوسته از آن سرو جوانست در این باغ

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:46

چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
آسوده خاطرم ز بهار و خزان خویش

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:44

بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را
در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:41

بدار عزت موی سفید پیران را
ز جای خویش به تعظیم صبحدم برخیز

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:39

سخن حق چه مجالست که افتد بر خاک
میشود رتبه منصور بلند آخر کار

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:36

سخن حق چه مجالست که افتد بر خاک
میشود رتبه منصور بلند آخر کار

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:21

در خزان از عندلیبان بانگ افسوسی نخاست
چون ورق برگشت چشم یاری از یاران مدار

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:19

تهیدستی سخن را رنگ دیگر میدهد
ندارد ناله جانسوز نی, چون پر شکر باشد

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:17

مباد فتنه خوابیده را کنی بیدار
باحتیاط در آن چشم خوابناک نگر

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:16

رویگردان مشود صافدل از دشمن خویش
آخر آینه ببالین نفس می آید

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:13

مست خیال را بوصال احتیاج نیست
بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:12

علم عشق از سینه می آید بطرف سینه ها
بی معلم طفل این مکتب سخنور میشود

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:11

عشرت روی زمین در گره دلتنگیست
غنچه تا سربگریبان نکشد وانشود

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:08

عشرت روی زمین در گره دلتنگیست
غنچه تا سربگریبان نکشد وانشود

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:07

به گل یکباره نتوان زد در امیدواران را
اگر ما را نخوانی نامه ما خواندنی دارد

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:05

بگیر از آتش سوزنده تعلیم سبکروحی
که با آن سرکشی در پیش پای خار برخیزد

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:03

کند معشوق را بیدست و پا بیتابی عاشق
بلرزد شمع بر خود, چون ز جا پروانه برخیزد

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:01

خاکساری نه بنائیست که ویران گردد
سیلها عاجز کوتاهی این دیوارند

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 12:00

معاشران سبک سیر از جهان رفتند
بغیر آب روان هیچکس به باغ نماند

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 11:56

معاشران سبک سیر از جهان رفتند
بغیر آب روان هیچکس به باغ نماند

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 11:53

صائب از آرایش دستار خواهش درگذر
غنچه این باغ بوی بیوفائی میدهد

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 11:51

پا کشیدن مشگلست از خاک دامنگیر عشق
هر که را چون سرو اینجا پای در گل ماند, ماند

محسن پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 11:49

مآل خنده بود گریه پشیمانی
گلاب تلخ ز گل یادگار میماند

محسن چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت 20:18

تنگدستی مرگ را در کام شیرین میکند
بید از بیحاصلی بر خویشتن خنجر کشید

محسن چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت 20:17

در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود
تیر کج چون از کمان بیرون رود رسوا شود

محسن چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت 20:15

محیط عشق حقیقی در انتظار شماست
گذر چو سیل بهار از پل مجاز کنید

محسن چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت 20:14

اهل دل را به بدی یاد مکن بعد از مرگ
خواب و بیداری این طایفه یکسان باشد

محسن چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت 20:12

حساب زخم دل ما که می تواند کرد
شمار موجه دریا که میتواند کرد

محسن چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت 20:10

با کمال احتیاج از خلق استغنا خوشست
با دهان تشنه مردن بر لب دریا خوشست

نیست پروا تلخکامان را ز تلخی های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوشست

محسن چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت 20:07

طاقت دیدن همکار که دارد صائب
دید از دور مرا بلبل و غوغا برداشت

محسن چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت 20:05

ره مده در خط مشگین شانه شمشاد را
کس قلم داخل نمیسازد خط استاد را

محسن چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت 20:03

نفس در صحبت بی نسبت از من بر نمیاید
حضور زاغ باشد سرمه آواز بلبل را

محسن چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت 20:02

مصرع برجسته هیهاتست از خاطر رود
چون کند صائب فرامش قد دلجوی ترا

محسن چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت 19:49

چون شود دشمن ملایم احتیاط از کف مده
مکرها در پرده باشد آب زیر کاه را

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.